آدم که یاد گذشته هاش میفته
چشمونش از گریه اشک آلود میشه
تصویری از روزهای رفته می بینه
که در اون هر چهره ای نابود می شه
هر پرستویی که به سوئی می پره
خبر پایون فصلی رو می بره
هر گل تازه ای که چشم باز میکنه
به خودم میگم که این نیز میگذره
میگذره میگذره میگذره میگذره