عشق را گم نکنیم... عشق در پشت دیوار بلند ابدیت تنهاست عشق را گم نکنیم... عشق در فراسوی زمان هم پیداست... عشق در ان طرف خانه ی ما باغی داشت عشق همان نوری بود که به هنگام طلوع خورشید آفتابگردان باغچه ی خانه را شاد نمود برادرم گفت که شاید امشب ماه دیگر نرسد براوجش من به او غریدم که نگوید این را شاید از ترسم بود شایدم از ضعفم! مادرم گریان شد .اسمان هم نالید شاید عشقم ان روز اخرین روزی بود که در خانه ی ما را هم زذ اما گم که نشدو فقط دیگر جلوی چشم نبود در دل هر سه یمان باقی ماند ... . |